، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

اینده ام از ان تو است

دو تا متن که دوستشون دارم

آنی تکرار غریبانه ی روزها یت چگونه گذ شت وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود بامن بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت, از تنهایی معصومانه ی دستها آیا می دانی که در هجوم دردها و غم هایت و در گیرودار ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلالی دریاچه ی نقره ای نهفته بود؟ آنی اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه ی طلایی خورشید دوستی بسپاری و در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز در آیی و اینک آن شکفتن و سبز شدن در انتظار توست در انتظار تو...... .................................................................................. تو را دوست میدارم اما بندی نیستم بر پاهایت عشق من به تو بال ست برای پریدنت آرزوی من اوج گرفتن در آسمان رویای ت...
19 خرداد 1392

صحبت تو

  سلام عزیز دلم امروز داشتم با مامان بابا صحبت میکردم و بحث رسید به اینکه: مامان بابا: من داشتم ازت غیبت میکردم با خاله که سپیده اینقدر که بچه ها رو دوست داره وقتی بچه دار بشه کلا اختلاف بینمون پیش میاد چون نمیده بچه رو بغلمون من: نه بابا الان دیگه حوصله بچه رو ندارم تازه خاله بهم گفته بود سپیده بچه دار شدی ترو خدا بچه رو بهمون بده من هم گفتم ترو خدا بغل کنین بچم رو و الا میگم چرا بچم رو بغل نمیکنن؟ اینم از صحبت دربتره تو عزیز دلم . . قربونت بشم مامان و بابا در حال تدارکات عروسی هستن و کلی کار مونده تو که اون بالا بالا ها هستی مواظبمون باش و برامون دعا کن که همه چیز خوب پیش بره عزیز دلم ...
1 خرداد 1392
1